شیوه های زندگی سالم

شیوه های زندگی سالم

شیوه های زندگی سالم

شیوه های زندگی سالم

با عرض سلام خدمت شما همراهان همیشگی وبلاگ زندگی سالم
با آرزوی سلامتی برای شما عزیزان
در وبلاگ پیش روی شما سعی داریم به معرفی زندگی سالم و ویژگی های آن بپردازیم.
ما را دنبال کنید.
با تشکر

محبوب ترین مطالب

۲۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود. روی تابلو خوانده می شد:
 
 من کور هستم لطفا کمک کنید.
 
 روزنامه نگارخلاقی از کنار او می گذشت. نگاهی به او انداخت، فقط چند سکه در داخل کلاه بود. روزنامه نگار چند سکه داخل کلاه انداخت و با مرد کور درد و دل کرد. مرد کور خیلی آه و ناله می کرد و از اینکه مردم بینا به فکر امثال او نیستند، شِکِوه و شکایت داشت. روزنامه نگار، ایده ایی به ذهنش رسید و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد، تابلوی او را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد.
 
 عصر آن روز روزنامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است! حال مرد کور را پرسید. مرد کور از صدای روزنامه نگار، او را شناخت و از او پرسید که بر روی تابلو چه چیزی نوشته که امروز خیلی از مردمان رهگذر به او کمک نمودند؟
 
 روزنامه نگار جواب داد:
 چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد.
 
 می دانید روزنامه نگار روی تابلوی مرد کور چی نوشته بود؟ او نوشته بود:
 
 امروز بهار است، ولی من نمی توانم آن را ببینم!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۰۷
آبشار طلایی

خوشبخت ترین آدم روی زمین

پادشاهی پس از اینکه بیمار شد گفت: «نصف قلمرو پادشاهی ام را به کسی می دهم که بتواند مرا معالجه کند»تمام آدم های دانا دور هم جمع شدند تا ببیند چطور می شود شاه را معالجه کرد، اما هیچ یک ندانست.
تنها یکی از مردان دانا گفت : که فکر می کند می تواند شاه را معالجه کند، اگر یک آدم خوشبخت را پیدا کنید، پیراهنش را بردارید و تن شاه کنید، شاه معالجه می شود.
شاه پیک هایش را برای پیدا کردن یک آدم خوشبخت فرستاد. آن ها در سرتاسر مملکت سفر کردند ولی نتوانستند آدم خوشبختی پیدا کنند. حتی یک نفر پیدا نشد که کاملا راضی باشد.
آن که ثروت داشت، بیمار بود.
آن که سالم بود در فقر دست و پا می زد، یا اگر سالم و ثروتمند بود زن و زندگی بدی داشت. یا اگر فرزندی داشت، فرزندانش بد بودند.
خلاصه هر آدمی چیزی داشت که از آن گله و شکایت کند. آخرهای یک شب، پسر شاه از کنار کلبه ای محقر و فقیرانه رد می شد
که شنید یک نفر دارد چیزهایی می گوید.
« شکر خدا که کارم را تمام کرده ام. سیر و پر غذا خورده ام و می توانم دراز بکشم و بخوابم! چه چیز دیگری می توانم بخواهم؟»
پسر شاه خوشحال شد و دستور داد که پیراهن مرد را بگیرند و پیش شاه بیاورند و به مرد هم هر چقدر بخواهد بدهند.
پیک ها برای بیرون آوردن پیراهن مرد توی کلبه رفتند، اما مرد خوشبخت آن قدر فقیر بود که پیراهن نداشت!!!. اما با این حال او خدا را شکر می کرد و از زندگی اش راضی بود .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۰۳
آبشار طلایی

انسانهای بزرگ : درباره عقاید حرف می زنند
 انسانهای متوسط : درباره وقایع حرف می زنند
 انسانهای کوچک : پشت سر دیگران حرف می زنند

انسانهای بزرگ : درد دیگران را دارند
انسانهای متوسط : درد خودشان را دارند
انسانهای کوچک : بی دردند

انسانهای بزرگ : عظمت دیگران را می بینند
انسانهای متوسط : به دنبال عظمت خود هستند
انسانهای کوچک : عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند

انسانهای بزرگ : به دنبال کسب حکمت هستند
 انسانهای متوسط : به دنبال کسب دانش هستند
 انسانهای کوچک : به دنبال کسب پول هستند

انسانهای بزرگ : به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند
انسانهای متوسط : پرسش هایی می پرسند  که پاسخ دارند
انسانهای کوچک : می پندارند
پاسخ همه پرسش ها را می دانند

انسانهای بزرگ : به دنبال خلق مسئله هستند
انسانهای متوسط : به دنبال حل مسئله هستند
 انسانهای کوچک : مسئله ندارند!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۱۶
آبشار طلایی